دیروز از کرج تا میدون انقلاب یه دختر پسر نشسته بودن کنارم
اومده بودن کرج خونه ببینن واسه عروسیشون
از کرج تا تهران داشتن خرج و مخارجشونو حساب میکردن
هی هر دفه از دفه ی قبل کمتر میاوردن
بعد دوتایی ریسه میرفتن باز از نو شورو میکردن
اخر سر دختره برگه هه رو پاره کرد گذاشت تو کیفش
سرشو گذاشت رو شونه ی پسره خوابید
نامردین اگه احساساتِ پاکِ منو به سخره بگیرین
خیلی دوسشون داشتم
shared by Minich in google reader
مرسی که ما رو هم تو این حس قشنگت شریک کردی
قابل شما رو نداشت :)
واقعا خوب تونستی این حس قشنگ عاشقانه رو منتقل کتی. ممنون.
فوق العاده محشر عالی و ...
انصافا خوب اون احساس قشنگ منتقل شد
مرسی!
چه قشنگ...
از ته دل واسشون یه آرزو میکنم. اینکه ده سال دیگه هم همینطوری بتونن وقتی سر رو شونه ی هم میذارن بگن فلان لق مشکلات و راحت بخوابن. ده سالو که رد کنن، تا آخر عمر همینطوری میمونن.
سلام
اون حس قشنگ رو به خوبی منتقل کردید اما به آینده ی این گونه زوج ها فکر کرده اید؟ آیا تا آخر عمر می خواهند این گونه با مشکلات کنار بیایند؟ از صمیم قلب آرزو دارم که خانه ای مناسب پیدا کنند و با عشق زندگیشان را ادامه دهند.
لایک !
با امیر موافقم
راستی چرا معمولا همه همسران این حالت را فقط تا 6 ماه اول زندگیشون دارند و بعدش میشن مثل بقیه؟؟؟؟
اگر هر دوتاشون تا آخرش هم انرژی باشن فقط ۶ ماه اول نیست
بعضی وقتها یکی یکم کم میاره اگر همون موقع نفر بعدی متوجه بشه و بهش انرژی بده هیچ وقت انرژی نفر اول به سفر نمیرسه
امیدوارم همه مسائل زندگی های مشترک حل بشه
محشر بود!